جدول جو
جدول جو

معنی علی خراس - جستجوی لغت در جدول جو

علی خراس
(عَ یِ خَرْ را)
ملا علی خراس، هروی. وی شاعر بود و قسمتی از اشعار او در تحفۀ سامی (ص 69) نقل شده است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 755)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی مراد
تصویر علی مراد
(پسرانه)
مرکب از علی (بلندمرتبه) + مراد (آرزو)، نام یکی از پادشاهان زندیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علف خرس
تصویر علف خرس
کنایه از ویژگی چیز بی ارزشی که به راحتی به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
(عَ یِ وَرْ را)
ابن عبدالله سفطی مصری مالکی. مشهور به وراق و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. وی نحوی و فقیه بود و در864 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- شرح ایضاح ابی علی فارسی، در نحو. 2- مناسک حج. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن موسی بن محمد شفیعبن محمد بن جعفر بن میرزا محمدرفیعبن محمد شفیع مستوفی الممالک، خراسانی تبریزی، ملقب به ثقه الاسلام. رجوع به علی خراسانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان، شهرستان رشت. واقع در 8هزارگزی شمال کوچصفهان و 5هزارگزی راه شوسۀ کوچصفهان به رشت. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از خمام رود که از شعب سفیدرود است تأمین می شود. و محصول آن برنج، صیفی و مختصری ابریشم است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ)
ابن احمد خرد یمانی. فقیه و اصولی و ادیب بود و به سال 994هجری قمری درگذشت. او را تحقیقی در رسالۀ قشیریه است. (از معجم المؤلفین بنقل از الاعلام زرکلی ج 5 ص 64)
لغت نامه دهخدا
(عَیِ خَرْ را)
ابن عثمان خراط، ملقّب به علاءالدین. وی در سال 739 هجری قمری در دمشق درگذشت. او را خطبه ها و مقاماتی است. (از معجم المؤلفین بنقل از شذرات الذهب ابن عماد ج 6 ص 122. الدراس نعیمی ج 1 ص 215)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ یَ)
دهی است از دهستان ارشق، بخش مرکزی شهرستان خیاو و دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ فَرْ را)
ابن حسین بن علی عبسی فراء. مکنی به ابوالحسن. مورخ مصری و از فقهای مالکی. وی در سال 352 هجری قمری درگذشت. او را تاریخی است.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَدْ دا)
ابن عمر عداس. مکنی به ابوالحسن. از وزرای بنی فاطمه در مصر. وی در سال 380 هجری قمری پس از درگذشت یعقوب بن کلس وزیر، به وزارت العزیز خلیفۀ فاطمی منصوب گشت و فقط یک سال در این مقام باقی بود و پس از یک سال از سمت خویش عزل شد و در سال 391 هجری قمری در قاهره درگذشت. (ازالاعلام زرکلی از الاشاره الی من نال الوزاره ص 25)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَطْ طا)
ابن حسن بن عبدالله عطاس حضرمی باعلوی. ادیب و شاعر مورخ و از اهالی حضرموت بود. وی در سال 1121 هجری قمری در حریضه تولد یافت و سپس به بحرین رفت و در قریۀ غبوار که امروز مشهور به مشهد است، متوطن شد. و در سال 1172 هجری قمری در آنجا درگذشت. او راست: 1- خلاصهالمغنم فی الاسم الاعظم. 2- الریاض المونقه فی الالفاظ المتفرقه. 3- العطیه الهنیه و الوصیه المرضیه و الجذوه المضیه. 4- قلائد الحسان، که دیوان شعر اوست. 5- المختصر فی سیره سیدالبشر. (از الاعلام زرکلی از رحلهالاشواق القویه ص 121 و تاریخ الشعراء الحضرمیین ج 2 ص 158)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَطْ طا)
میر علی خطاط، حسینی تبریزی خطاط، ملقّب به ظهیرالدین و قدوهالکتاب و مشهور به واضح. رجوع به علی تبریزی (حسینی...، شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَیْ یا)
ابن محمد بن علی بن فارس، مشهور به خیاط بغدادی و مکنّی به ابوالحسن. از قاریان به شمار می رفت و در سال 450 هجری قمریدر قید حیات بود. او راست: الجامع فی القرأات العشرو قراءه الاعمش. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 573. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 576)
ابن حفناوی. وی طبیب بود. او راست: فتح الرحمان فی بدء خلق الانسان، که در سال 1213 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الازهریه ج 6 ص 124)
ابن ابی سعد بن ابی الفرج خیاط، مکنّی به ابوالحسن. فقیه و واعظ و اخباری اوایل قرن ششم هجری بود. او راست: الجامع فی الاخبار. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 99)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَزْ زا)
ابن محمد بن علی خزاز رازی قمی، مکنّی به ابوالقاسم. فقیه و اصولی و متکلم قرن چهارم هجری بود. او راست: 1- الایضاح فی اصول الدین علی مذهب اهل البیت. 2- کفایهالاثر فی النصوص علی الائمه الاثنی عشر. (ازمعجم المؤلفین ج 7 ص 217). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 325. روضات الجنات خوانساری ص 388. منتهی المقال ابوعلی ص 224. تذکرهالمتبحرین ص 490. تنقیح المقال مامقانی ج 2 ص 307. وی شاگرد صدوق بن بابویه است و او را کتاب ’الاثر’ در امامت نیز می باشد. (از یادداشت دهخدا)
ابن عبدالرحمان خزاز سوسی (شوشی) ، مکنّی به ابوالعلاء. وی لغوی و از اهل شوش خوزستان بود و نزد ابوعبدالله محاملی به تلمذ پرداخت. ابونصر سجزی (سگزی) از او روایت دارد. (ازمعجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 246 چ قاهره ج 14 ص 10)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خُ)
خواجه علی خراسانی، وی از شعرای قرن یازدهم هجری، و برادرزادۀ حاج محمدخان قدسی مقدس بوده است. قسمتی از اشعار او درگلستان مسرت و مطلعالشمس آمده است. (از الذریعۀ آقا بزرگ طهرانی ج 9 ص 755 بنقل از تذکرهالشعراء نصرآبادی ج 6 ص 166. گلستان مسرت ص 458. مطلعالشمس ج 2 ص 430)
(حاجی ملا...، وی از شعرا و نویسندگان و خطاطان خراسان بود و قسمتی از اشعار او در مجالس النفائس آمده است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 756 بنقل از مجلس نهم مجالس النفائس ج 5 ص 149)
ابن حسن شقیق خراسانی، مکنّی به ابوعبدالرحمان. از روات حدیث بود. و نیز رجوع به ابوعبدالرحمان (علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
علی رووس الشهاد: در ریخت بحلق من علی روس صدر متر دطاس مثردیطوس. (نحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علف خرس
تصویر علف خرس
خرسه گیا سرخ ولیک، مینای آفریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
بر سر از ته دل بر سر بچشم یا علی الراس و العین. برسر و برچشم چشم از روی میل و رغبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علف خرس
تصویر علف خرس
کنایه از هرچیز مفت و بی ارزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علف خرس
تصویر علف خرس
((~ خِ))
گیاهی است خاردار، بوته آن بزرگ و دارای برگ های بریده
فرهنگ فارسی معین
نوعی اهرم
فرهنگ گویش مازندرانی
توده ی بزرگی از گل، گل گلوله شده
فرهنگ گویش مازندرانی